۱۳۴۸ دی ۱۱, پنجشنبه

بورژوازی وقیح در جایزه گلشیری،چه شطحیات

 

مهدی یزدانی خرم:



((آقای الله وردی الان با من تماس گرفت و گفت کسی با نام من اراجیفی در این وب نوشته است.من نمی دانم کدام حرامزاده ای به خودش این جرات را داده تا بانام من به بهترین دوستانم توهین کند.این کلمات آن قدر ناراحتم کرده که وصفش از حوصله خارج است.من نه وبلاگ دارم و به غیر از چند وب هیچ جا پیغام نگذاشته ام(مثلن ناتور یا کتابلاگ )از آن رجاله یا لکاته ای که می خواهد برای من و دوستانم حاشیه سازی کند می خواهم اگر جرات دارد به من میل بزند تا برخی از ابعاد پنهانم را برایش آشکار کنم..... این تنها پیغام من در این وب است . واگر باز هم به نام مندر این جا چیزی نوشته شود کذب محض است و لا غیر...یا حق.))



و اما بورژوازی در ادبیات داستانی چه میکند؟ کافی ست یک پرولتار یا یک چپ رادیکال وارد اینجور مجالس آنها شود و واویلا.در جایزه گلشیری هم بورژوازی ظاهری مرا آزار میداد،واقعا خسته کننده است وقتی که میبینی نویسندگان هم یواش یواش دارند به شومن های صداو سیما تبدیل میشوند البته شاید در نوع و طریق دیگری.همه دوست دارند بزرگ شوند و جایزه بگیرند .همه بر طبق عادت انتلکتوئلی گلایه میکنند مثلا از وضع نشر و ارشاد و جامعه ی ناروشنفکر .اما یکی از آنها جرات نمیکند از گرفتن جایزه در نشانه اعتراض منصرف شود و نقد را به خودش وارد کند.یکی از آنها جرات نمیکند روبروی طرف صحبت کند و نه پشت سرش.البته تمام اینها نشانه ی بورژوازی نیست اما این وضعیت اگر تنبیه شود می تواند اثر گذار باشد ،نه در این صورت خاله زنکی و استعلایی نما.



جایزه گلشیری هم با آن همه تبلیغات و دک و پز تمام شد.نمیدانم واقعا ایراد از کجاست ؟ شاید واقعا نفس کار در این وضع مهم است .اما به چه قیمتی؟ تفاوت یک جایزه ی غیر دولتی با جایزه ای دولتی در چیست؟آیا این جوایز برای ادبیات داستانی مفیدند؟آیا ارزیابی های گاها اشتباه سر ادبیات داستانی همان بلایی را نمیاورد که سر شعر آورد؟



خانم طاهری میگویند کار شاقی کرده است ما که منکر نمی شویم اما می گویند این چه وضع داوری ست،آیا این هیئت تحریریه می تواند جوابگو باشد؟



مدیا کاشیگر گفت: انتخاب های به جایی بوده است .انگار این روزها او از همه چیز راضی ست.مرد باحالی ست و با خدا.بعضی ها می گویند اشتباه میکند،کجا به جا بود؟چه کتابها که لیاقت داشتند و در همان مرحله ی اول...



همه آمده بودند ، از محمود دولت آبادی پیر تا علی سطوتی کوچک.قیافه ها اجق وجق بود.حرفهای سیاسی زده شد . از وضعیت نشر گلایه شد و رحیم اخوت زار پست کرده بود که قرائت شود.



از بس سر پا ایستادم مردم.یعنی مردیم. مردم مردند از بس سر پا.نمیدانم چرا سیمین بهبهانی بلند نشد تا من کمی بنشینم.یعنی ما مردیم نه زن.



جناب سید علی صالحی به علی گفت بی خیال جایزه بیچاره ی شعر فجر شو چیکارشون داری اونا که کاری به کار ما ندارن بذار کارشونو بکنن.علی هم گفت :مرتیکه ی دموکرات.



خب همیشه بعد از اتمام این جوایز هزارها حرف زده می شود حالا دعا کنید که ما سر حرفهای شکست خوردگان ننشستیم ولی پیروز شدگانی چون منیر الدین بیروتی هم یک جورهایی اشاره می کرد و مرا می راند.



حالاآیا شما می نویسید تا روزی امضا بدهید؟

یا شما خوره دارید که می نویسید ؟ خوره ای که حتی...

جایزه ای را که به هر حال مبلغ بورژوازی ست باید ریخت دور . او به قول آدورنو در حکم سلطه ای ست که اعضایش باید قربانی شوند.یعنی شومن شوند.



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر