۱۳۴۸ دی ۱۱, پنجشنبه

تو عادی هستی پسرم!

 

مروری بر فیلم xxy /بازنشر از مطرود

آرش اله وردی





فیلم xxy ساخته‌ی کارگردان آرژانتینی «لوسیا پنزو» در سال 2007 یکی از آثاری است که اکثر جوایز مربوط به جنسیت را از آن خود کرده است. این فیلم با ریتمی کند و خشک زندگی یک ترنس‌جندر را با ساختاری فوق‌العاده  روایت و به تصویر می‌کشد.
آلکس،  نوجوانی 15 ساله است که به خاطر  نگاه خیره و حرف‌های احمقانه‌ی مردم  با خانواده  از بوئنوس آیرس به شهرستان خلوتی در اروگوئه نقل مکان کرده است.  آلکس تا امروز با خوردن قرص‌های کورتیکون ظاهر دخترانه‌اش را حفظ کرده بود اما در روزهای اخیر، خوردن این قرص را ترک کرده و آرام آرام خصلت‌های مردانه‌اش بروز پیدا کرده‌اند. دوست پسرش را کتک زده و دماغش را می‌شکند.   یکی از دوستان قدیمی خانواده به دعوت از مادر به همراه خانواده‌اش به اروگوئه می‌آ‌ید. او پزشک و جراح است و مادر تصمیم گرفته که آلت مردانه‌ی آلکس را به دست تیغ جراحی او بسپارد اما قبل از همه چیز آلکس باید رضایت بدهد.  جراح پسری به نام  «آلوارو» دارد که در بدو ورودش به خانه‌ی آلکس رفتارهای کنجکاوانه و عجیب و غریبی از او شاهدیم. او به اتاق الکس می‌رود؛ اتاقی که پر از نقاشی‌های برهنه  است و عروسک‌هایی لخت  که آلکس برایشان آلت مردانه درست کرده است .
در سکانس بعدی،  الکس  و آلوارو کنار ساحل برای اولین بار با هم ملاقات می‌کنند که خالی از لطف نیست، اگر دیالوگ آن‌ها را  با هم مرور کنیم:
الکس: سلام
آلوارو:سلام
الکس: توجلق زدی؟
آلوارو: چی؟
الکس: تو اتاق
آلوارو: ازکجا می‌دونی؟
الکس: می‌دونم دیگه
آلوارو: تو هم جلق می‌زنی؟
 الکس: هر روز
آلوارو به اطرافش نگاه می‌کند و می‌گوید: من هیچ وقت اروگوئه نبودم.
الکس: ما داریم درمورد جلق زدن حرف می‌زنیم، نه اروگوئه!
آلوارو: چندسالته؟
الکس: 15سال
آلکس [مکث و نگاه خیره به دریا]: من تاحالا با کسی سکس نداشتم. تو دوست داری داشته باشی؟
آلوارو: باکی؟
الکس: بامن
آلوارو [با حالتی متعجبانه]: با تو ؟
الکس می‌رود.
مادر از تصمیم خود با پدر صحبت می‌کند. پدر هنوز به قطعیت نرسیده  که شاهد سکس دخترش با آلوارو می‌شود. الکس روی آلوارو خوابیده و درکون او می‌کند. آلوارو متوجه می‌شود که خودش هم میل زنانه دارد و از دخول الکس لذت برده است . پدراز طریق خبرهای روزنامه با یک ترنس‌جندر آشنا می‌شود  که از دختر به پسر تغییر جنسیت داده و ازدواج کرده و به قول خودش هیچ مشکلی هم ندارد، جز اختگی .او می‌تواند دخول کند ولی بچه‌دار نمی‌شود. پسرش را از پرورشگاه آورده و حالا درحال  گرفتن یک فرزند دختر نیز هست. او به پدر عکسی از دوران دخترانگی‌اش نشان می‌دهد  و می‌گوید جراحی پزشک‌ها که به آن عادی‌سازی می‌گویند، اخته کردن است.   می‌گوید: «نگذار که الکس از بدنش بترسد.»
در صحنه‌های بعدی، الکس در کنار ساحل با چند نفر از اراذل روبه‌رو می‌شود . آنها اورا پشت تپه‌ای برده و متوجه  می‌شوند که  الکس هردوی آنها را دارد. یکی از پسرها می‌گوید: «چه بهتر!» و قبل از اینکه به او آسیبی برسانند، «واندو» دوست پسرش سررسیده و اورا نجات می‌دهد. 
 الکس تصمیم دارد همه چیز عادی‌سازی؟ تو عادی هستی پسرم!/مروری بر فیلم xxyهمین‌طور عادی بماند، نه اینکه عادی شود؛ عادی که برابر است با اختگی. خانواده نیز تصمیم می‌گیرد الکس جراحی نکند. اگر الکس خاص است، چرا نباید درباره‌اش حرف بزند و با آن زندگی کند. خانواده‌ی جراح به شهرشان بر می‌گردند. الکس و آلوارو  به هم علاقه‌مند شده‌اند .الکس باور نمی‌کند و تن به این علاقه نمی‌دهد و الوارو را کنار می‌زند و به او می‌گوید: «تو نگران منی یا این؟» و آلتش را به او نشان می‌دهد و می گوید: «بیا  ، ببین!»
الکس در آخر فیلم به آغوش پدرش که نگذاشته او را اخته کنند، باز می‌گردد.

لوسیا پونزو در xxy  نشان می‌دهد که در اکثر آدمها میل مونث وجود دارد ولی در مردها و ترنس‌‌جندر این میل پنهان می‌شود.  او مرز جنسیت را مورد سوال قرار داده و از اعتبار و اقتدار می‌اندازد. علم پزشکی چون پدری سخت‌گیر، چون دیگری بزرگ قادر به اخته کردن آدم‌هاست و این اخته کردن را عادی‌سازی نامیده است.
پونزو یک رئالیست است. او می‌گذارد تا واقعیت کار خودش را انجام بدهد: هیچ دخالتی نباید صورت بگیرد. قرص‌ها دشمن آزادی جنسی بشرند. ترس از بدن خود سرآغاز جدایی از شناخت خود است و این به نوبه‌ي خود سرآغاز فوبیا و سرانجام شیزوفرنی  است. کاری که سیستم برای امتداد خود انجام می‌دهد، ترساندن  دیگران از بدنشان است . الکس انتخاب می‌کند: « بگذارید همه بفهمند. من اگر خاصم، چرا نباید درباره اش صحبت کنم؟»
باید همه چیز به شکلی عادی، عادی شود؛ نه این‌که به صورتی مصنوعی این اتفاق بیفتد. اتفاقی که توسط جراحان می‌افتد، دروغ و خیانت بزرگی است که  توسط دیگری بزرگ بر بدن انسان  انجام می‌شود. منحرف جنسی و بیمار جنسی کسی است که از بدنش متنفر است و آن را پنهان می‌کند. آن‌چه سیستم بیمار طالب آن است، حفظ منحرفان  و بیماران جنسی‌ست، نه سلامت بدن و انسان. احترام و حفظ بدن  به صورت طبیعی خود  هدفی است که پونزو آن را درفیلمش دنبال می‌کند و با ساختار فوق‌العاده ای به آن نزدیک می‌شود.
 خانواده و الکس به زندگی روزمره‌ی خود ادامه می‌دهند، پنهان نمی‌شوند  و الکس نیز به بدن خودش تن می‌دهد  و با او آشتی می‌کند . کنار ساحل می‌کشد پایین و به همراه واندو می‌شاشد ، آلتش را به آلوارو نشان می‌دهد  و  به تعبیر  فروید و لکان به مرحله‌ی دیدن و شناخت قضیب می‌رسد؛ اگرچه کمی دیرتر و متفاوت‌تر. در نهایت با چهره‌ی معصومانه‌ی یک دختر  و صلابت یک پسر، دست  پدرش را دور گردنش می‌اندازد و زندگی‌اش را ادامه می‌دهد.



   ۲۳ آذر ۱۳۸۷

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر