(( لجن نویسی ))
هی گفتم از خواجه حافظ پند بگیرید،ترسیدید از تن بی سرم
خوب گور پدرتان
بترسید
برمید!
به کار هیچکی ندارم
میروم پشت کثیف خوشبوی خودم
پشت می کنم به صفحات پشتی شعرم
خودکارم
مغز قراضه قدیمی
حالا گر مرد میدانید بیائید
من خواجه حافظم مردست
هی بچه هایی که رفته اید توی گوشم بام بام بام!
منتظرم
بروید سه تار برقی هایتان را بکو بید پشت سر آدمهای خوب!
مثلا: حسنی بده،بد،بد
می فهمید؟
اصلاحالم جای سر خودش نیست بادام ار رندی بشد از خاطر
فکر دارم به دارد خودکارم که می نویسد،پیش می رود، تر...
چیزی باید نوشته شود
برود
بیانیه ای........مانیفستی......
پرچم ها،اسلحه ها و دیگر ادوات را سربازهام
گذاشته اند توی لوله انبار خودکارم
یا توی انبار لوله خودکارم
تو هم که مثل نیستی هر شب عزیز بزرگوارم
ببینی من روی پرچم ها خوابیدیده ام که نپرس!
ایران پرچم
یادریای خزرم باشی
بعد خودکارم هی روی تن تو و خودکار تو هی روی تن من شعر وور و موج و دریا و غرق و لجن وقلقلکم که شود
فرمانده ام منتظر
چه شکوهی!
اول نمی نویسد
بلند نمی شوم بدوم
نشسته ام زیر پاهام علف سبزد
سبز سبز
بلند بلند
همیشه حالتی یا چیزی حتی سبز مانع از پیشرفت یک آدم متحد می شود
خط خطی
بی خیال قلم را آن زبان نبود هست!
دمت گرم و سرت خوش باد خودکار سبز نویس من!
به نویس من:
ازعلائم عصبانیت اینکه،دندانهام روی لبهام کشیده می شوند
تکه ای می کنند می خورند
عصبانیت به مثابه دروغ یک لقمه کوچک به معده و گرفتن بزاق زیاد تر
می خورم
چاق و چله تر
که مادرم دیگر....
فروید خدابیامرز اگر بود،به تاویل روایت فوق می گفت:
((تمثیل آدمی که دندانهای شهوانی و محکم مردانه اش را با سرعت سریع مردانه ای بمالد به لبهای ظریف و قرمز زنانه اش.بعد ،که بالا بگیرد هر تکه ای دم دست مرد که بیفتد کنده می شود،بعد ترشح معده ریزش تر میکند ،انگار تکه گنده ای چیز کنده،چیز،پذیرنده بزاق مدامی بیشتر، قرمزتر،جنس چیز دوست دارد،رفتن بیشتر میکند،معده ناخداگاه گول می خورد،می ترشحد ودارد گرسنه توی خیابانها به میل دنبال یک تکه غریزه غذایی یا کردن به رفتن شهری که مادرش در آنجا می زید.))
مادرم ایرانی ست
مادرم تزریقی ست
بد است
کتکم می زند
این جا ایوان است
گرفته
چراغهای رابطه تاریکند
آدم عصبانی کنده می شود از همه جا
وقتی دنبال دور گردش شهر می گردد
شهر می رود
هیچ کس نیست بر پوست کشیده شب که صبح بر گردد
تهران میشود دارالرحمه شیراز
مرده شوخانه
پر از انگشت های زنده و مرده
مرا اشاره نکنید
من می خواهم زن بگیرم
به خدا من کثیف نیستم بابا!
بعد توی صورتم کشیده تند وتند وتند رعد و برق سرخ لای لخت شاخه های درخت
پائیز است
پائیز لجن
من روی قبر پدر
هی برگها روی کفش من فشارم می دهند
فرو
رفتن!
پدر!
مثل اینکه پائی توی میخم رفته ام
نجاتم بده
زودتر
میخواهم برگردم روی قبرت و بعد بروم زندگی
بعد،یادم نمیاید دیگر.
یعنی تعبیر خواب من میل دنبال کسی یا کسی دیگر ست؟
ای هرچه زودتر از در در آمدی کاش...درا...درا...درا...
از علائم عصبانیت یکی همین که آدم انتظار باشد و هی بخوابد پشت در،مرا درا...
صبح شد
دیدم به خواب دوش درامدی چیز دل انگیز من
(علی سطوتی زنگ می زند
مرا کشته ای با غزلهای زپرتیت شیرازی!)
کجایی؟جیز جگر گرفته ام از انتظارزار تو ای همه چیز...
من با سرم محکم به درم
چه بد سر رفتم از سرم هوش
رفتن!
نترس از سر بی سرم،دردم!
مانیاز به نسل جدید دیگری برای پیشرفت سرمان داریم
ما نیاز به رفتن داریم
آه صدای کشیده دوباره تنهایی
تو همچو دماغم که همچو قیافه ام که همچو اتاق های انتظار آمپولی
اما من کشورم در سرم است خوشبختانه
همسرم در سر
سر در مادرم
برف میاید
برف سپید
لخت شده ام روی تخت
آدم برای گرمای تن همسرش باید برف بیاید لخت شود
لبم بریده ام
لبم کثیف دروغگو
لبی که سوار چیز سفید می شود میرود گردش به درد سر و کله من نمی خورد
چیز تند میرفت
دور میرفت
ایستاده بودم تا علف سبز شود
با تمام رگهام کشیده شد
خوب!
دردم گرفت
من هم بریدم ملافه ها را
قرمز شد
پنبه گذاشتم
رفت
بهتر
ما نیاز به رفتن داریم،رفتن!
چقدر پس ازآمپول قیافه زمین عوض می شود
نمی گنجم
سرآورده ام مادر!
دارم در سرم انقلاب می کنم
در ماندنم در رفتن میروم
هر نفس بی لب
آدمها فقط با لبهایشان می بوسند
در سرم ایرانی همسرم می بوسم
و او دارد همانجااز گرم ترین اجزا جاندار زمین خودش ،برایم لب قرمزی می سازد که نپرس!
و من هنوز مانده ام
فرمانده ام
کسی نیاید مرا هل بدهد پایین از تخت
به خدا می کوبم توی سرش با این
قسم به سبز
سفید
قرمز
من هم سرم را دوست دارم
بگذارید بروم تو
خواهش می کنم!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر