من مشت را دوست دارم
می خواستم بروم بکس
ولی پدرم صورتم را دوست می داشت
صورتم بر پدرم شورید
آن قدر شورید
که پدرم مرد
آنگاه پلیس مثل پدر زنم لباسهای جدیدی تنم کرد برد
اما من که دختر شما را دوست نداشته ام آقای پلیس!
همسرم کجاست؟
پلیس ها همیشه دختران خود را قالب زنا می کنند
پلیس ها همیشه دخترانشان هم سن مادر منند
با این همه
گفتم
دختر!
بیا در آغوشم
آمد
بوش کردم
بوی گه می داد
گفتم:به به چه بویی!
بمان
من مشت را دوست دارم
میخواستم بروم بکس
ولی پدرم صورتم را دوست می داشت
ببین!
آنگاه
در رختخواب
زنم با یک ضربه مرد
و بعدا بود که لخت شدم
باورکنید.
و دوان
آمدم پیش مادرم
مادر!
آینه داری؟
ولی مادرم سکته کرد!
23/3/85 گلشهر کرج
آرش اله وردی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر