۱۳۴۸ دی ۱۱, پنجشنبه

شعری از سام مقدم در مطرود


در روز هایی که کرم‌های مغزم آشفتگی خود را به روی خیابان پخش می‌کردند


وهم‌های بنفشم لباس سرخ واقعیت می‌پوشید و من از زمانم فرار می‌کردم


شب‌ها خواب می‌دیدم، دختر پیک موفرفری از لاک سیاهش فرار می‌کند


و انگشتان قلمی‌ام ناخن‌های سرخش را نوازش می‌کنند

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر