«زیست»
دارم برای آخرین بار به پوستم نگاه می کنم
و روی پوستم آب می ریزم
این نهایت پوست است.
پوست شورومودار من !
کثافت عا..!
دور شو!
نزدیک خودم هستم
خود خود خودم که ازخود اولیه ام دور می شود
دارم برای آخرین بار به طریق معمول شاش می کنم
و با پوستم داد می زنم
مگس ها حیران می شوند
و لامپ را فراموش می کنند
بیایید
اینجا زیر پوستم چراغی داغ و خرم است
دورم بگردید!
مگس ها فراموش نکرده اند
حیران نشده اند .
چند روزی ست که پوست پیشانی ام درد می کند
من انسان مطلوبی نیستم
و همیشه از بوی نامطبوعم خداوند پوست دماغش را می گیرد
و....
ادامه ...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر