۱۳۴۸ دی ۱۱, پنجشنبه

جشنواره  بین المللی شعر فجر. در جشنواره ی شعر فجر میتوانی سیمرغ بلورین بگیری و جایزه مادی. کتابت به چاپ های آتی برسد.اسپانسرهای ثروتمند شاعر یاب مهربان تو را تا ابد دریابند.ازین پس شعرهایت در مدارس تدریس و معنا شود.چهره شوی. سخنرانی کنی.امضاکنی. به نظر شما بد است؟ تازه باید باید باید تمام شاعران در آن شرکت کنند و الا شاعر نیستند.پس تو مثلا با احمد رضا احمدی یا سپانلوی شوالیه ا فتخار داری امتحان بدهی و اگر ببری فایده اش توی جیب خودت میرود نه من.بعد مینشینی کنج اتاق، با زن و فرزند و ...قهوه قجر دم از ایرانی و کتاب هایت را برایت پست شرف یاب میشود.


توجه شما را به یک پرفورمنس آرت جلب میکنم. دیشب پس از گذران ولگردی های روز سه شنبه داشتم به خانه میرفتم. حالم خوب نبود. میدان هفت تیر: نزدیکی های قفسه- پایگاه نمایشی وانمودگی اسدلله یکتای بزرگ سیگار فروش،جلوی درب کریمخان مترو و دوباره جلوی درب مانتو فروشی ای وسیع،یک کنش کاراکتر-اینتر تکچوال اجرا می شود(زمان اجرا نامحدود و مولف محور است).مجری شبکه دوم صدا و سیمای جمهوری اسلامی عربی ایران  در نقش یک روزمزد کارت پخش کن با رخی شیء گون و لبی خندان کار میکند و حرف میزند. من جلو میرود یعنی دارد رد می شود.مجری: بفرمایید به این خانم رای بدهید چون زن من است.


من چیزی می گوید که عبارت سخت تنگ است.بی خیال.


اختلالات، فراموشی،عصبانیت،نگرانی،ئوس کلی.


راستی آقای صالح حسینی گند بزنن به اون ترجمتون از آناتومی نقد نورتروپ فرای.


 


من مینویسم تا حمله کنندمردم تا عصبانی شوم بروم خانه آرام بخش بخورم بزنم بگویم من تورا خوشبخت نمیکنم بزنم به سرم چسب زخم من.دوباره می نویسم تا همه فرارکنند بروند و شاید بعد نوشتم از تنهایی ، از دعوت ، از عشق و عطوفت و ... تا راحت گول بزنم، کیف بدهم،مست کنم، تا نفهمند که دارند پس می افتند با چشم نرگسشان روی تخت.بعد می روم بی آنکه زنایی یا لواطی.


برای دوستانم گذاشته ام بی آنکه چیزی نوشته باشم چون،


                       

                         من ضعیفم .                                      

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر