یاور بذرافکن:
صحبت از کتاب آرش در وحلهی اول کمی سخت است، بخاطر اینکه من شخصا خیلی شیفتهی کتابش شدم.
وقتی درباره کتاب آرش صحبت میشد، یاد مقالهی خیلی عجیب و غریب خوب دلوز میافتادم در همان کتاب سرگشتگی نشانهها، که آنجا یک وضعیت زبانی را ترسیم کرده و معتقد بود که زبان نمیتواند انقلابی باشد، مگر اینکه در یک وضعیت حاشیهنشینانه، کولیوار و نابلدانه نسبت به زبان و در نهایت در یک عجز و ضعف زبانی قرار بگیرد، طوریکه پرتاب بشود از آن چفتوبستهای بلاغی و نحوی زبان و آن تاریخی که پشت سرش است، و آن فرهنگی را که سوار خودش میبیند.............
سهند آدم عارف:
در مورد بحث زبان که من در گزینهی دو یادداشت کردهام نظری کاملا عکس نظر یاور دارم، اعتقاد دارم در این مقطع و این وضعیت از شعر که ما با آن برخورد میکنیم، اینجا زبان از حوضهی دلالی تاریخیاش مخلوع نمیشود، و در واقع زبان را خلع ید نمیکند، فقط در یکسری از شعرهای این مجموعه این اتفاق میافتد..........
علی سطوتی قلعه:
بیبروبرگرد و بدون هیچگونه جو گرفتهگی کتاب آرش یک اتفاق است و دستکم هشت-نه سالی که من شعر میخوانم و شعر مینویسم هیچ کتابی چنین حکمی برای من نداشته، که کلا یکسری شعر در قالب یک کتاب بیاید و با من بازی کند، غیر از یک کتاب که آن هم متعلق نیست به این سالها و آن هم ضل الله براهنی بوده برای سال پنجاه و شش-هفت و بر اثر اتفاق هر دو برای من یکسری کیفیتهای مشابه و مشترک با همدیگر دارند...........
ادامه.....
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر