دريادداشت كوتاه زير به نقد مسائل خيلي ريز و درعين حال اساسی و پايهای جايزهی شعر زنان خواهيم پرداخت.
در اساسنامهی منتشر شده در سایت خورشید آمده است: «جایزهی شعر زنان ایران، «خورشید»، در بهار 1387 به پاس بیش از دو دهه حضور چشمگیر زنان ایرانی در عرصهی شعر، از سوی سپيدهی جديري شاعر معاصر، به عنوان جایزهی بهترین کتاب شعر سال زنان بنیان گذاشته شد."
۱-معنای گزارهی بنيادی «حضور فعال » در اساسنامهی جايزهی شعر زنان چيست؟حضور فعال چه معنايی میتواند داشته باشد؟ اين اضافهی دستوري آشنا و اين گزارهی رسمی و گوشپركن چيست؟
حضورفعال، انبوه كتابهای شعری است كه به صورتی مبهم و از سرمايهی مالی گزاف ارشاد با تيراژ 1000 نسخه بيرون میريزد و اتفاقا در بحبوههی استثمار فرهنگی جديد شدت میگيرد. حضور فعال، دوستیهای ادبی وصرفا روابط عمومی يا به قولی گفتنی «حمومی» در ادبيات است. حضورفعال، اصرار بر چاپ رسمی كتابهای شعر و گردن نهادن به سياستهای ارشاد است، اصرار بر حضور در مطبوعات، تبليغات و پروپاگاندایی است که پس از انتشار يك كتاب به هر طریق ممکن اتفاق میافتد.
حضور فعال يعني خود را جادادن در ميان جمعی پر از تفريق، درميان روندی بیآلترنيتيو، در ميان هيچ: هيچ حضوری ، هيچ فعاليتی. چه قدر گزارهی «تشويق زنان شاعر ايرانی به حضور هرچه پررنگتر و پردوامتر در عرصهی شعر» به عنوان بخشی از اهداف تشكيل جايزه خورشيد به گزارههای رسمی «رسانهی ملی» شباهت دارد؛ گزارههایی همچون «حضور سبز مردم» و «ملت هميشه در صحنه». اين طور نيست؟ آيا شعر به يك ابزار سياسی خيلي ضعيف، تبديل نشده است؟
اما گزارهی عجيبتر از این هم در این اساسنامه وجود دارد؛ آن جا که بنیان گذاشتن جایزه را « به پاس دو دهه حضور فعال شاعران زن» میداند . مسئله اين است كه فعاليت در قبال چه چيزی؟ فعاليتی كه نتيجهی آن حضور و امتداد طولانی مدت و به قول خودشان دو دههای باشد چيزي جز تائيد بستر موجود ادبی و در كل تمام مقتضيات جامعه و محيط زيست آن شاعران نيست. اين شاعران و حضور طولانی آنان يا ابديت آنان همان تایيد دایمی است، تایيد همه چيز و همه کس؛تایيدی زيركانه كه پس از دو دهه به فراخوان كشيده شده و ديگر شاعران زن را نيز با سری پايين و مطيع به اين سو میكشاند و به تبع آن، تایید رفتار ديكتاتورانهی مردانه در تاريخ؛ همان چيزی كه همهی فمينيستهاي جهان را برای اولين بار برآشفت: «فرمانبری زن از مرد».
حضور فعال در جامعهی فرهنگی مشكوك ما چيزی جز اين نيست؛ چيزی جز حضور بادكنكهای تو خالی، زرقوبرقهای الكی، سنتگرايیهای مدمحور، قليان ميوهای به جای قليان تنباكويی، مثل رسوم و تاييد رسوم فقط به خاطر اين كه رسماند ، نماهای معماري سنتي كه از دور، خودِ سنتاند و از تو فقط نما، خودِ نما، خودِ ادا اطوارهای روشنفكرانه، همچون دانشجوهای دانشكدههای هنر كه انگار از هنر تنها لباس پوشيدنش را خوب فهميدهاند. كافی است يك روز از جلوی دانشگاه هنر بگذريد يا بر يكي از سكوهاي بيرونی تئاتر شهر بنشينيد: لباسهای روشنفكری، كفشهای روشنفكری، موهای روشنفكری و...؛ چيزی كه نه تنها خودِ چيز نيست بلكه حتی میتوان گفت از نما و ظاهر توخالیِ چيز هم دورتر است. حضور فعالی كه فقط يك نام يا يك زبان است و بازیهای فاشيستی كه میشود با آن كرد، مثل پروسهی فاشيستی- شعری دههی هفتاد يا پروسهی فاخر نطق جذاب و گيرا.
فعاليت در اين گونه جوامع فرهنگيی به امحا و طرد سوژه میانجامد. فعاليت هنگامی به حضور و امتداد میرسد كه بستر مفعولی آن فعال و اكتيو باشد، عينيت موج بزند و عرصهی آزاد و خلاق هنر، زندگي، سياست و علم و تمام اقتضائات زيست محيطش را در بربگيرد. در غير اين صورتِ بديع و دور از ذهن ، بديهی است كه عنصر و سوژهی فعال بايد يك سوژهی انتقادی باشد و ناچار محو و غايب شود. اگر ما به گزارهی حضور فعال در جامعه و حتی در ادبيات حال حاضر اعتقاد داريم و خود را مشمول آن بدانيم خيلی ساده و عاميانه بايد قبول كنيم كه در يك جامعهی آزاد و خلاق هنر،سياست، علم وتمام اقتضائات اينچنينی آن زندگی میكنيم و نه جامعهای كه انتشار تفكر و خلاقيت درآن به مثابه « حرفه»كه نه، بلكه كاری مضحك و خندهدار است تا جایی كه نمیتوان به كتابهای شعری كه اين روزها به چاپ رسمی میرسند اعتماد كرد. اين روزها منتقد بيشتر به پروسهی چه گونه به چاپ رسيدن آنها مشكوك میشود تا وضعيت و پروسهی ادبی آنها. حالا يك كتاب كوچك شعر كجا و يك جايزهی پر سرو صدای شعر كجا؟ به هرحال هنگامی كه انگيزهی اصلي جايزهی خورشيد اين گزارهی مورد بحث است، بدون هيچ ظن پارانويدي بايد گفت كه نمیشود به آن اعتماد كرد و اعتماد به آن يعنی استثمار شدن، يعني رسمی شدن و تاييد كردن وضعيت بيرون.
اين جايزه از اساس مخلوطی از بلاهت و زيركی است؛ بلاهتی كه خودش را بزرگتر و بهتر از ديگری مخصوصا شعرمرد میداند و به ارتقای شعر و كيفيت شعر شاعرانش میانديشد و بزرگیاش را از تداوم حضورش میداند و زيركیای كه خودش را به راهی ديگر میزند و خود را يك پروسهی انتقادی فعال میخواند نه يك منش شبه راستی ادبيات ،ادبياتی كه اجازهی انتقاد دارد و میتواند حرف خودش را بزند و دو دهه حضور فعال داشته باشد. درست در همين معرفت فوق است و همين جاست كه به راحتی لو میرود ، دستش رو میشود و بلاهت است كه موج میزند و اصرار دارد آن را نه تنها در ايران، حتی در جهان تزريق و تبليغ کند.
2- بلاهت و سادگی و سطحیگويی در اساسنامهی جايزه به جايی میرسد كه به سادگی ناكامیهای درونی خود را به نمايش میگذارد. فقط زنان بايد به بازي وارد شوند ، حتی داوران هم بايد زن باشند، ايجاد انگيزه در زنان برای ارتقای سطح سرودههايشان و... انگار علت رشد نكردن ادبی آنها مردها هستند؛ مردهای شاعر، مردهايی كه جوايز متعدد شعر كشورشان را درو كردند، مردان ظالم و هيز، مردانی كه نگذاشتند زنان شاعر برای خودشان چيزی بشوند. يعني روند ادبيات فيمينيستی ما در اين همه سال تازه به اينجا رسيده؟ يعني واقعا اين زنان شبهفيمينيست هنوز نمیدانند كه دارند ادای شعر كبير مردانه ، شعري را كه نيمادر شيپور مرگش دميد در میآورند و رفتار متناقضی را به نمایش میگذارند؟ به هرحال مدام اين ويروس دارد رشد میكند و درحال يكسانسازی و اجرای سمفونيك ادبی است و ما در هرجای اين محوطه كه باشيم داريم با شيوهای كلبیمشربانه تنها به تماشای وجدآميز و بینتيجهی كارهای اين ويروسها میپردازيم تا به هيچ وجه از اين ماجرا و تماشای خالهزنكانهی ايرانی عقب نمانيم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر