((من پاسخگوی نظرات و کامنت های کسی نیستم این را در گوشتان فرو کنید.))
لطفا این مسخره بازیها را دور بریزید.من که اصلا قصدآتش آوردن به این معرکه سوخته و سترون نداشتم.این کامنت ها کار کیست، نمیدانم.اصلا کامنت های مردم به من چه ربطی دارد که فحش بخورم. از یک طرف مهدی بیچاره،ازیک طرف علیخانی و از یک طرف گلشیری و از همه طرف من.اینترنت هم برای ما دهاتی ها چه در دسری شده.
((جایزه گلشیری یک کنش بورژوازی بود .))مشکلی دارید؟ دروغ می گویم .به جای فحش بخوانید تا ثابت کنم .من نه رمان نویسم و نه داستان نویس که عقده جایزه شماها را داشته باشم.خواستم گفته باشم به همه تان که به بلای شعرما دچار نشوید که می شوید. بورژوازی بد است یا خوب ؟ نمی دانم.مهم این است که برنامه ی انجام شده(نه صرفا مراسم گلشیری از ساعت 5تا8) یک تئاتر بود، یک پرفورمنس که همیشه ادبیات را فراموش می کند،حتی نه یک وانموده ای از ادبیات ،بلکه تظاهری احمقانه و باز احمقانه تر.مگر مراسم گلشیری در حکم یک مسابقه ی کشتی ست که باید قربانی داشته باشد و پیروز؟اما مشکل اینجاست که بله ،دارد.آیا کسی که در این برهوت برنده ی جایزه نمی شود کتابش از آن به بعد،سالهای سال خوانده خواهد شد؟ این یک کارتوتالیترو در نهایت از سوی نظارت و کنترل ناخوداگاهی بورژوایی نیست؟
حالا من بی سوادم یا شما که یک مجاز ساده و ابتدایی را نمیفهمید ؟ ((مراسم جایزه گلشیری = وضعیت داستان نویسی = بازارو پاساژهای خرید اجناس و...))نفهمی از کیست؟دروغ می گویم؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر