۱۳۹۰ فروردین ۲۲, دوشنبه

روزهای سعد

عقل آزادم را رها کردم
دیشب آسوده خوابیدم
و می‌دانستم که جامعه‌ دارد ریزش می‌کند
خلیل حالا دارد می‌شاشد
من این را از روی وضعیت ستارگان آسمان می‌فهمم
من الان دارم تایپ می‌کنم
این را حتمن خلیل از روی صدای ذرات پراکنده‌ی شاشش بر اطراف چاه عظیم توالت درک می‌کند

مردم دارند دعا می‌کنند
نماز آیات می خوانند
زلزله زلزله زلزال
مادرزنم دارد از سی‌سی‌یو به بخش می‌رود
یاور دارد به ایتالیا می‌رود
علی دارد اخراج می‌شود
اخراج
عقل زندانم را در بغلم می‌گیرم
مردم دارند فکر می‌کنند
مردم دارند می‌کنند
هی جو
هی جو می‌کرد جیمی‌هندریکس می‌کند آنا آخماتوا را
جیمی هندریکس چه ربطی به اکبر عبدی دارد
اکبر عبدی با زن همکارم ریخته روی هم
آنا آخماتوا زن همکارم مرتضا شفیعی‌ست
زنم آرایشش تمام شد
زنم دارد بستنی می‌خورد
زنم می‌گوید یا من یا مریلین منسون
من
هی جو
هی جو می‌کنم
و می‌گویم آه ای مردم زیبا
اذان ظهر شروع شده است
زندگی را از گوشتان شروع کنید
زنتان را دوست داشته باشید
اداره را ترک کنید
زندگی را از کونتان تمام کنید
و به خـایه‌هایتان بگویید
به ستارگان نگاه کنند
و از آنها بپرسند 
آینده ی 
وضعیت 
سوسیالیستی  
کره‌ی 
زمین را
بیایید با هم شلوارهامان را در بیاوریم
بیایید با هم بخوابیم
بیایید با هم به ستارگان نگاه کنیم
بیایید با هم شعر مرا بخوانید
بیایید با هم برقصیم
بیایید با هم برویم دبی
بیایید با هم برویم کتابخانه
بیایید با هم یک نشریه باز کنیم
بعد بیایید با هم برویم فشم
بیایید با هم پول در بیاوریم 
پول لیبرال کمونیستی
پول سیاسی کاپیتالیستی
پول فرهنگی
پول جاکشی
بعد بیایید با هم بروید
بروید ولم کنید
زنم بستنی‌اش تمام شده است آهای ای مردم زیبا
زنم می‌گوید تو همش بهم زور می‌گی
دارد ریزش می کند جهان
من دیشب آسوده خوابیدم
خلیل از ترس زلزله داشت می‌شاشید توی خودش دیشب
خلیل صبح رفت دوباره شاشید
و از ذرات زرد شاشش بر دیوار فهمید که من دیشب خوب خوابیدم ای مردم‌ زیبا و شیرین‌زبان
و من از رد ستارگان تمام این‌ها را فهمیدم
تمام این‌ها را
از رد ستارگان سعد
۱۳ اسفند ۱۳۸۸

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر