۱۳۹۰ فروردین ۲۲, دوشنبه

خون

 
دارد خون می‌آید
دارد
خون
می‌آید
خون دارد با آژانس می‌آید
خون دارد با یک غریبه می‌آید
خون دارد با یک زن خراب می‌آید
زن خراب با خون دارند به چشم من نزدیک می‌شوند
من به آلت حجیم خون زل می‌زنم
خون با زن پچ‌پچ می‌کند
زن خراب دولا می‌شود توی چشم من و پسـ تانش را
سر پس تـانش را در دهانم فرو می‌کند
خون دست زن خراب را می‌گیرد
و می‌کشد
و می‌برد
پ ستان از لای دهان و دندان من در می‌آید
زن و خون به خانه می‌روند
آب‌دهانم دارد از بدن زن می‌چکد
خون بیرون می‌آید
خون چیزی مابین خجالت و عصبانیت است
خون، زن خراب را با آزانس می فرستد به ناکجاآباد
خون نگاهم می‌کند
من خودم را خراب می‌کنم
خون دماغش را می‌گیرد
و از چشمش می‌زند بیرون
خون می ریزد روی صورتش
خون صورتش را پاک می‌کند
خون به آینه نگاه می‌کند و به خودش می‌گوید :«فقط خون»
من می‌فهمم که زن خراب  نتوانسته است خون ما را ارضا کند
خون به خودش فشار می‌آورد
خون درمی‌آورد
و قطره‌ای از خودش را در دست می‌گیرد
قطره‌ای که می‌شود «یک‌ خون‌ دیگر»
خون با « یک‌ خون ‌دیگر » می‌روند توی اتاق و با هم پچ‌پچ می‌کنند
خون دارد با« یک‌ خون ‌دیگر » هم‌جنس‌بازی می‌کند
خون سرش را از در بیرون می‌کند
خون ‌خودمان را می‌گویم
و به چشم‌هایم نزدیک می‌شود و می‌گوید که کمی روشنفکر باشم
و حرص می‌خورد از تاریک‌فکریم
خون ‌روشنفکر فشارش بالا می‌رود
خون سکـ سش را رها می‌کند
خون دارد بالا می‌آورد
خون
خون جنون
انگار خون دارد می‌دهد
انگار خون دارد می‌ریند
انگار خون سزارین کرده است
خون دارد شلوارش را پاش می‌کند
و با «یک خون دیگر» که شلوارش را هم پاش کرده است
و بچه‌اش را هم بغل کرده است
از خانه می زنند بیرون
خون‌ها که از خانه می‌زنند بیرون
خون‌ها که از خانه می‌زنند بیرون
خون‌ها که اجتماع را نگاه می‌کنند
خون‌ها که تلویزیون را درک می‌کنند
خون‌ها که سوار مترو می‌شوند
خون‌ها که با ترس به رگ‌های خشک سام ‌مقدم در ایستگاه شهید بهشتی نگاه می‌کنند
خون‌ها که یک نفر را در مترو با والتر بنیامین اشتباه می‌گیرند
خون‌ها که به والتر بنیامین می چسبند
خون‌ها که آگهی‌های تجاری را نگاه می‌کنند
خون‌ها که  پول‌هایشان را در مترو زده‌اند
خون‌ها که رفته‌اند کلانتری و گفته‌اند که پول‌هایشان را والتر بنیامین زده است
خون‌های جنون
خون‌هایی که فرم استخدام پر کرده‌اند
خون‌ها که فرم استخدام را خونی کرده‌اند
خون‌ها که اخراج می‌شوند
من
ایستاده ام
خون
دارد تنها می‌آید
خون دارد پیاده می‌آید
خون با خانواده‌اش نمی‌آید
خون بدون نان می‌آید
خون بی‌کار است
خون حشیش زده است
خون سرش گیج می‌رود
و شاش‌بند می‌شود
خون به چشمهای من نزدیک می‌شود
خون دولا می‌شود
و از پ ستان من خون می‌نوشد
خون دارد می‌رود
خون
دارد
می‌رود
خون
 دارد
از این‌جام می‌رود.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر