۱۳۹۰ مرداد ۲۳, یکشنبه

خط تولید خشونت

 


تاملی درباره ی کلیت شعرهای منتشر شده ی انسیه اکبری در مطرود

شعر انسیه اکبری شعر سالمی نیست؛ شعر او خراب است و مملوء از ویرانی ، بیماری و مثله‌گی .شعر او حامل بیماری است،مسری است و بیماری و خرابی را سرایت می‌دهد ،انتشار می‌دهد ؛ شعری که حمل می‌کند و ایجاد کنش می‌کند کنش نیروی منفی و مضمحل ، شعری که دارد با عصب‌های سوخته با ما حرف می‌زند.
باید اذعان کرد که نجات‌دهنده ی شعر اکبری عامل تولیدی و انتشاری آن است و درنهایت کانکشنی که شعر اکبری ایجاد می‌کند کانکشنی است که نیروی مضمحل‌کننده‌ای را نشر می‌دهد و دقیقاً مثل ویروس به شکل ریزوم بسط پیدا می‌کند. این عملیات شعری انسیه اکبری‌ست. عملیاتی در جهت زیرین. عملیاتی مضمحل و مضمحل‌کننده، مدام ضعیف‌تر و ناکارآمدتر . عملیاتی خشن و به ظاهر قدرت‌مند و فاخر، که سرانجام به آگاهی از فقدان قدرت می‌رسد و خشونت‌اش چندین‌برابر می‌شود.شعر اکبری تا زمانی یک شعر حادبیانگرا و رادیکال است که پیشروی خود را به وسیله‌ی این عملیات خشن حفظ کند چه بسا هرگونه کوتاهی از این نوع خشونت، شعر او را به ورطه‌ی شعری مرسوم، معناگرا و سالمی می‌اندازد که هر روز در اطراف‌مان منتشر می‌شوند.
شعر و زبان شعر در مرحله‌ی اول هر شعری حاصل برخورد و درگیری و رابطه‌ی فرم و محتواست. نیرویی که مابین این دو تولید می‌شود همان زبان شعر است. شعر سالم شعری‌ست که مابین این دو رابطه‌ی متقابلی ایجاد می‌کند و شعر ناسالم برعکس.
فرم و زبان شعری انسیه اکبری فرمی تقریباً فاخر، زیبا، شاعرانه و استعاری‌ست. به معنای دیگر می‌توان گفت زبانی بلاغی‌ست که رابطه‌اش را با محتوا و نیروی حاصل از محتوا بلد نیست.محتوا نیز همین رفتار پارادوکسیکال را با فرم شعر اکبری ایجاد می‌کند.محتوا مدام به لخت کردن فرم او فکر می‌کند مدام زیرابش را می‌زند و درنهایت این رابطه به خشن‌ترین شکل ممکن می‌رسد؛ خشونت ادبیات، خشونت کلمه، خشونت تصویر حتی به شکلی کاملاً فیزیکی.
کلام و تصویر به مثابه‌ی آلت و ابزار ارائه و بازنمایی شده‌اند اما در نهایت به آنتی‌تز خود بدل می‌شوند .محتوای حاد و افراطی اکبری فرم او را با فقدان آلت روبرو میسازد و این عمیق‌ترین ناکامی فرم شعری اوست. انسیه اکبری در شعرهایی که در مطرود منتشر کرده است به خوبی نشان می‌دهد که کاربرد خشونت در عین ضعف، فقدان و فقر چگونه کاربردی است. در واقع اکبری خاصیت ضدبلاغی شعر حادبیانگرا را برای اولین بار به شکلی ظاهراً بلاغی ارائه می‌کند. شعر او کاملا در پروسه‌ای تخیلی میل خود را به قدرت و اعمال خشونت با وسائل خشونت به جسمیت کلام و تصویر می‌رساند تا در انتها به رئالیسم کثیفی برسد که فقدان قدرت و وسائل و اقلام خشونت را به روی‌اش بیاورد، رئالیسم کثیفی که چون تفی خونی و چرکین به صورت‌اش پرتاب می‌شود. این میل مازوخیستی در واقع واقعی‌ترین اتفاقی است که می‌افتد و تنها این‌جاست که خشونت با اقلام خشونت به حامل و مولد خشونت حمله می‌برد یعنی خود شعر یا خود شاعر.
اکبری ضعف، نداری، فقدان و مادینگی، مادینگی‌ای که هرآن حاوی امکان تجاوز به آن است را به شیوه‌ای نشان می‌دهد که درآن تعبیر تازه‌ای از خشونت وجود دارد: خشونت اقلیت، خشونت ضعف، خشونت فقدان. این نوع خشونت در تمام جنبه‌های نوشتاری او عیان است.
خشونت در بیانگری او آن‌قدر حاد است که باید منتقل شود  تا به پایان برسد. یکی از مهم‌ترین و بنیادی‌ترین ایراداتی که می‌توان به شعر اکبری وارد کرد این است که ممکن است در مواردی این جنبه از خشونت در بیانگری و محتوای شعر او وظیفه‌ی اصلی خود را که انتشار و ایجاد شبکه‌های ریزومی‌ست فراموش کند. این نوع از خشونت در بیان‌گری و محتوا حاوی قدرت ارعاب‌کننده‌ای است که هر آن ممکن است شعر را از خاصیت عملیاتی و کنش‌مند خود دور کند و در خود نگاه دارد. دقیقاً همان عملیات و کنشگری‌ای که شعر حادبیانگرا را متمایز می‌کند ممکن است با نیروی ارعاب انگیز و بلاغی محتوا فراموش و نادیده گرفته شود و از نوشتاری حاد و شدید به خطابه و گفتاری صرف تقلیل پیدا کند. این‌جا همان‌جایی است که دعوای محتوا و فرم با پیروزی محتوا به پایان خواهد رسید و متعاقباً خشونت متن نیز قربانی آن خواهد شد. این‌جا همان مرز خطرناکیست که ایجاد سکوت می‌کند و شعر ساکت می‌شود.
خشونت محتوای حادبیانگرای انسیه اکبری تا جایی که عریانی و پوچی خشونت فرم و زبان و تصویر و کلام را به روی‌شان می‌آورد،تا جایی که به شاه می‌گوید که لباس تنش نیست (معذورم از این تمثیل مستعمل)، تا جایی که ضعف استعاره، بیانگری، بلاغت را فاش می‌کند،خشونت است.خشونت محتوا در جایی است که اکبری دست از معناگرایی میکشد و معنا را به اغراق می‌رساند،محتوا را جزء، جزء می‌کند،مثله می‌کند و مثل گوشت ریز می‌کند.
اما خشونت فرم،خشونتی که در شعر اکبری از راه کلمه، اضافه ها، استعاره‌ها و تصاویر مهلک ارائه می‌شود؛ این خشونت تا زمانی خشونت است که محتوا دارد با آن می‌جنگد و زیرابش را می‌زند.به محض این‌که فرم دست از خشونت بکشد محتوا نیز دست از آن می‌کشد. در شعر اکبری فرم، زبان و تصویر  وظیفه‌ی خود را به خوبی خودتبییی کرده و اجرا می‌کنند تا جایی‌که محتوا را به کنش واداشته و خشونت خود را به آن سرایت داده و حتی تحویل بگیرند. این‌جاست که می‌توان به خوبی روشن کرد که اساساً ماهیت شعر انسیه اکبری سرایت دادن است.در شعر او هر نوع ایستایی پاشنه آشیل است و همه‌ی داستان را به هم می‌ریزد. این زد و خوردها و رفت و برگشت‌ها درگیری‌های پارادوکسیکالی ایجاد می‌کند چیزی که می‌توان گفت تا همیشه ادامه دارد. درست مثل ادبیات ابزورد، درست مثل انتظار همیشگی شخصیت‌های در انتظار گودو ؛ یا درست مثل جنب و جوش اتم‌ها برای ایجاد یک فضای گرم یا بهتر است که بگوییم یک فضای هات.
ویروس و بیماری ضعیف می‌شود اما تمام نمی‌شود، ضعیف می‌کند اما به پایان نمی‌رساند، ویروس فاش می‌کند، لخت و عریان می‌کند و در معرض قرار می‌دهد و فریاد می‌کشد. شعر او پر از تصویرهای تکه‌تکه‌ست . انگار کلماتی خشن که دارند بدنی واحد را مدام تکه‌تکه می‌کنند و گوشت‌اش را و درون‌اش را در معرض نگاه قرار می‌دهند. شعر انسیه نگاه خیره را مغلوب می‌کند، گیج می‌کند و دچار اعوجاج. و تنها از این اعوجاج است که شعر دیده می‌شود.شعر او معوج است.

«دهانی گردم برای گاییدن
عضله‌هایی ورزیده
مکنده با تلالویی خاص بر لب‌ها
من برازنده‌ام
طبقه‌ای حیوانی مابین اجساد زنگیان
به یاد بیاور غاز را
که ذوق‌زده به ما نگاه کرده بود
تا منظره‌های دراز چنگ تو را
به بافت دریدن دعوت کنند
داری استقامت می‌کنی
داری لابه لا در فاک و خون غلت می‌خوری
داری به‌رغم ترکیدن جوراب شلواری‌ات
فروتنانه دست‌هایت را می‌بری
ستایش‌های شنیع اره را اجابت می‌کنی
به خدایان وازلینی تعظیم می‌کنی
به بودایی کله‌کیری و ژیگولو
که تو را بشارت داده به قالبی صابون
به املاح انسانی که تهی‌گاه مخملی‌ات را پر کنند از راه درزهات
داری مبدل می‌شوی به پاتیلی زهراب
به پارچ       به بوی زیر بغل
به چیزهای متورم و خیس
به زنی که در جیغ‌هاش نرم می‌شود به طرزی نمایشی
به دخترانی به هم چسبیده از صورت
که اشاره می‌کنند        ما فرزندان توایم
ما فرزندان توایم
ما را با زهدانت ببوس...»
از شعر وازلین
در نهایت باید اضافه کرد که شعر رادیکال و خراب انسیه اکبری به شیوه‌ای آگاهانه نشان می‌دهد که خشونت و ویران کردنِ چیزهای سالمی که دور و برمان وجود دارند، چیزهایی که ماهیت‌شان صرفاً چیزی نیست جز محصول خشونت به وسیله‌ی ابزار خشونت، نیازی به فرو کردن آلت یا ابزار خشونت ندارند. اکبری خشونتی را پیشنهاد می‌کند که در آن از آلت خبری نیست چه بسا که آلات را هم به ویرانی خواهد کشاند. شعر اکبری یک فقدان و جای خالی‌ست جایی که پر کردن نمادین‌اش دروغ و خیانت است ،شعر اکبری چون زهدان  چرکین و شکافی جنسی پذیراست ، پذیرای چیزهای سالم تا  ویروس های چرکینِ فقدان را به آنها سرایت دهد و بعد دوباره خالی شود و می‌داند، به خوبی می‌داند که خشونت به وسیله‌ی ابزار و آلات خشونت دقیقاً همان فروکردن است، فروکاست است، همان پرکردن دروغین، یک نوع جایگزینی، کودتایی بر علیه خشونت راستین؛ و این دقیقاً همان عملیاتی است که محصول‌اش ایجاد یک چیز سالم و قدرت‌مند است، همان چیزی که انسیه اکبری به‌مثابه‌ی یک زهدان کرم‌زده در شعرهایش به شدت از آن پرهیز  می‌کند و این جدال را ادامه می‌دهد. هر شعری چون تکه‌ای چرکِ مسری به بیرون پخش می‌شود.این زهدان چرکین عمیق مازوخیستی چون کارخانه‌ای خودش را تولید می‌کند، چرک را تولید می‌کند، انتشار می‌دهد و تمام ماهیت‌اش به این است که یک شکاف عمیق است ، یک چنته‌ی تو خالی است از چرک و هربار که انتشار می‌دهد باز هم خالی‌تر میشود،کمتر می‌شود و شعر او شعر این جدال است؛این جدال گرم و کثیف.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر